به گروه اینترنتی جذاب و پر از تفریحات جالب استقلال آبی خوش آمدید. از آرشیو ما در پایین صفحه نیز دیدن کنید

Thursday, June 18, 2009

* EsteghlalBlue * خسته



خسته  : 

دلم تاول زده , عینهو آسفالتِ سوخته ی کفِ خیابونای تهرون.

دلم شکسته, عینهو شیشه ی شکسته ی میوه فروشیِ ( ننه لیلا).

حس و حالم ته کشیده, عینهو سهمیه ی بنزینِ 3 ماه ِ اول سال.

دلم ابریه, عینهو این روزای آخر خرداد. آخ که چه برجی بود , خردادِ امسال. آخ که چه سنگینِ قدمهاش.

این چند وقته هر جا که نگاه میکردم, سبز میدیدم و شور وحال, ولی نمیدونم این دلِ لا مصب ما چرا سبز نمیشد و خرم, توی این هیاهو.

یه زمانی بود که واسه فرار از دلتنگیهام, مشغول میشدم به عشق دوران بچگیام.

عشقی که پا گرفت, نمیدونم چه جوری, ولی پاگرفت, توی بازیهای کاپیِ نارمک و زمینهای خاکی سبلان و کارون.اما خیلی وقته که دیگه از اون حس و حال خبری نیست. خیلی وقته که  دیگه نه بچگی  میکنم نه عاشقی.خودم میخوام, ولی پا نمیده لا کردار!

خیلی وقته که دیگه سرمست نمیشم از بوی چمن زمینهای فوتبال تهرون.

خیلی وقته که دیگه دلم نمیلرزه, وقتیکه توپ میشینه رو تیر دروازه.

خودم میدونم چرا.... آخه این عشق ,دیگه مثل قدیما نیست , بی وجدان!

 خیلی وقته که دیگه به امثال ما پا نمیده. پولکی شده و بازیچه ی دستِ بالا دستیها.  دیگه عشق نیست, یک کلوم.

( عشقت اگه دستمالی شد توی دستِ این و اون, دیگه عشق که نیست, دستمال کاغذیه), اینو ممدرضا میگفت, توی شبِ هفتِ فِری.

خیلی وقت بود که حتی یه تبسم نیومده بود روی لبام.. چارشنبه شب  توی سئول, وقتی جلو افتادیم, خواستم بخندم زورکی, ولی نمیشد که نمیشد. نشستم و (پارک دوبلهِ یِ) کره ایها رو دیدم. همونکه توی تهرون بهمون ضد حال زده بود, توی سئول هم گذاشت توی کاسه مون, تر و تمیز. 

بازی که تموم شد, نه خوشحال بودم نه ناراحت! ... تعجب کرده بودم, منکه اینجوری نبودم هیچوقت.

مات مونده بودم و زل زده بودم به یه گوشه.نمیدونم چقدر گذشت که داداش کوچیکم اومد خونه. با شوق و ذوق و نفس زنون وچشمای ور قلمبیده , گفت؛( قراره خواستگار بیاد واسه مریمِ آقا نصرت اینا. پسره , مریمو توی میتینگِ سبزا دیده توی بلوار کشاورز, همونجا طالب شده و شماره داده و شماره گرفته. خلاصه زیگیل شده اساسی.)

یه دفعه به خودم اومدم و دیدم که یه خنده ی کمرنگ روی لبامه.خوشحال بودم که دیگه مریمو نمیبینم که شمع روشن کرده و چسبیده به میله های سقا خونه. طفلکی شده بود سوژه خنده ی  بچه های کوچه درختی.

دوباره فکری شدم.( اصلا" معلوم نیست این پسره کی هست...نکنه عملی باشه... از کجا معلوم که دودره باز نباشه و نپیچونه وسطِ راه.نکنه نفوذی بوده بین سبزها... اصلا" اینا توی میتینگ چیکار میکردن قاطیی سبزها...ِ )

 دوباره رفتم توی همون فکر و خیالات قبلی...کلافه بودم. نه میتونستم برم بیرون دنبال کارام, از بسکه شلوغ بود و شیر توشیر, نه طاقتشو داشتم که بشینم کنج ِ خونه.....نه اس ام اس میرفت, نه اس ام اس میومد....بالاخره بعد از چند روز, تونستم با بد بختی برم تویِ نت.... منصور ایمیل داده بود؛( سلام, خوش به حالم که رای ندادم. همین!!!)

دنیای مجازی هم فاز نمیداد هیچ رقمه, بدتر از دنیای واقعی.

تویِ بی حوصلگی یادِ ممدرضا افتادم یه دفعه. ممدرضا هم اون اولا اینجوری بود که افتاد به (دواخوری).شنیدم تازگیا دیگه (شیشه) هم براش جواب نمیده. کی باورش میشد ممدرضا به این روز بیفته. یادش به خیر, من وسط میزدم, ممدرضا , چپ میزد تویِ زمین کارون..........

یادم باشه این شبِ جمعه که رفتم سرِخاکِ فِری, ممدرضارو هم با خودم ببرم, تازگیا خیلی کیلید میکنه, طفلکی.

اصلا "شاید این شب جمعه دلم یه ذره واشه با ممد, سرِ خاکِ فِری.

شاید کله م خالی بشه ازر این همه فکر و خیال و اینهمه حرفِ تکراری و ملال آور.دیگه بریدم از بسکه شنیدم از مچ بند و دکتر و سبز و تقلب و کودتا و جام جهانی.میخوام برم قبرستون.شاید.........

ولی..., ولی میدونم اونجا هم فکر و خیال ولم نمیکنه. حتما" این شب جمعه مراسمه توی بهشت زهرا,واسه بچه هاییکه خونشون ریخته شد توی هیاهویِ دود و باتوم و بوق و ایول ایول. 

بچه هاییکه جمعه یه پارچه آقا بودند پای صندوق, ولی چند روز بعد , بهشون گفتند آشوبگر و آنارشیست.

نه, این دل که من میبینم دیگه وا نمیشه. نه با موج سبز و نه با گوجه سبز.نه با نمودارِ مرکزِ آمار, نه با وعده ی سهام عدالت, نه با مناظره و نه  سودای پلی آف.

آخ که چقدر دلم تنگ شده واسه هلهله ی مردم و دودِ اسفند و کندر و سوت و صلوات.

مگه ما نبودیم که میخواستیم بریزم توی خیابون به بهونه ی رفتنِ به آفریقا؟مگه ما نبودیم که میخواستیم دنیا رو بذاریم روی سرمون, یکدست و یکصدا؟

پس چی شد؟چرا دو دسته شدیم و دو صدا؟ چرا (رامون ندادن آفریقا)؟

کی بود که ماها رو انداخت به جونِ هم؟

نه, من که دیگه دلم وا نمیشه. خوش به حال اوناییکه خوش به حالشونه. خوش به حال کره ایها, خوش به حالِ عربها, خوش به حالِ مریم که دیگه نمیچسبه به دیوار سقا خونه, خوش به حالِ منصور که ....خوش به حال ( ننه لیلا) که شیشه ی مغازه شو عوض کردن بچه محلها....

 

دلتا

 

 




__._,_.___


http://groups.yahoo.com/group/EsteghlalBlue

http://groups.yahoo.com/group/IranSoccer

http://groups.yahoo.com/group/Marshal-Modern-Group

http://www.iransoccer.ir

http://www.IRANSoccer.Ir




Your email settings: Individual Email|Traditional
Change settings via the Web (Yahoo! ID required)
Change settings via email: Switch delivery to Daily Digest | Switch to Fully Featured
Visit Your Group | Yahoo! Groups Terms of Use | Unsubscribe

__,_._,___

No comments:

Blog Archive