سلام بر دوستان همانطور كه پيش بيني كرده بودم پرسپوليس با خوش شانسي از جهنم ناهموار شيراز گريخت اگر يادتان نوشته بودم "حد اقل نتيجه اي كه پرسپوليس مقابل برق بگيره تساوي است" بنا بر اين افشين پيرواني (وينگادا كه فعلا مالي نيست) بهترين جواب را در شيراز گرفت آنهم از چه كسي از پيوس و تيمش و امروز استقلال بازي را با حد اقل گل هم كه شده مي برد تا پوزه پرسپوليسي ها را زيبا به خاك بمالد تا بيش از اين گزافه گويي نكنند. شعري در باب احوالات لنگي جماعت سروده بودم كه مجددا براي تفريح خاطر دوستان آن را به تمامي آبيدلان تقديم مي كنم اندر اوصاف جماعت لنگي جهان آفرين تا جــــــهان آفريد چولنگي جماعت نيامد پديد همه خيره سربي نصيب ازخرد به آبي جماعت ببردي حسد همه ناسزا گو همه خيــــره سر چو آتش همه سوزداشتي به بر خدايان رو عـــــــقده دار آزمند به عالم نداشتي بختي بلند به بيرون مرزآبرو باخـــتي به داخل همه ريسمان بافتي كه آري در آن سالهاي كذا چه بوديم چه كرديم در آسيا شديم شاخ در سال پنجاه و چند ازآن سال ماييم يل خالي بند همه افتخارش شده نوشخوار كه روزي بجايي شدي شاهوار همه هيكل و هيمنه شد زبان رجزخوان بعالم شدي هرزمان نداشتي جنبه باخت او بيگمان به داور نمودي تعرض كلان زگرمي نمودي به كشمش يكي مويز ار بخوردي بسردي زكي بهنگام باختن زچشمش گهر بريختي چنان آبشار گهر چون جنجال در ذات خود داشتي به استاديوم صندلي نگذاشتي بهر سايت رفتي نگه كن ببين كه سرشار كردند آنجا زكين زمين و زمان را تو نشناختي به آتش كشيدي اگر باختي زدي شيشه هاي اتوبوس بقاب چنان آرد بغربال هر آسياب بدربي چو ماندي عقب نيمه اي فراهم نمودي ز خشم هيمه اي همين روزجمعه پرازدردورنج به استاديوم دربي شست پنج نمودي فضا را چنان پرزسب كه بيچاره داور شدي ملتهب بيآمد چو داورخطا بي شمار پنالتي نديدي چونان آشكار كه آرش نمود واعظي سرنگون بترسيد داور گرفتي جنون زجيبش بياورد كارتي برون گرفتي خطا را همي باژگون به آرش نشان داد كارتي بخشم همه آبيان اشك آمد به چشم بگفتند بداورهمه لنگيان آفرين كه كارت درست بود اينچنين بسي فرصت آمد پديد پشت هم و آرش زدي نيمه را بي رقم به نيمه امير چاره اي برگزيد كه قطبي به روياش هرگزنديد باندك زمان باغبان گل بكاشت وآرش بيامد بگلدان قرمزگذاشت همه بد سگال گشته لنگي بجنگ خرد گشت زايل ورا بي درنگ زمين و زمان را بهم بيختي كه از آسمان صندلي ريختي به شانتاژوتهديد وسوت بلند هياهو به پا شد دقيق به چند كه آخر تپاندي توپ را بزور كريمي به سر توپ دوختي بتور خداوند به استاديوم رحم كرد و الي شدي عالمي پر زدرد خدا را هزاران سپاس مزيد نتيجه تساوي بيامد پديد و الي چه خونها كه مي شد روان ز بد خويي خيل اين لنگيان البته همانطور كه دوستان ميدانند مناسبت اين شعر دربي رفت يا همان دربي 65 بوده است. --- On Sat, 2/21/09, alireza alirezaei <aghareza_2007@yahoo.com> wrote: From: alireza alirezaei <aghareza_2007@yahoo.com> |
__._,_.___
No comments:
Post a Comment